17اسفند سالروز شهادت شهیدهمتبود،بههمینمناسبتخاطرهایازهمسرآنشهیدرامرورمیکنیمتا به ابعاد زندگی
آن شهید بزگوار بیشتر آشنا شویم:
زنگ زده بود كهنميتواندبييايددنبالم. بايدمنطقهميماند،خيليدلمتنگشدهبود. آنقدراصراركردمتاقبولكردخودمبروم. منهمبليتگرفتموبااتوبوسرفتماسلامآباد.كفآشپزخانهتميزشدهبود. همهميوههايفصلتوييخچالبود؛تويظرفهايملامينچيدهبودشان. كبابهمآمادهبودروياجاق،بالاييخچاليكعكسازخودشگذاشتهبود،بايكنامه. وقتيميآمدخانهمنديگرحقنداشتمكاركنم. بچهراعوضميكرد. شيربراشدرستميكردسفرهراميانداختوجمعميكرد. پابهپايمنمينشستلباسهاراميشست،پهنميكرد،خشكميكردوجمعميكرد. آنقدرمحبتبهپايزندگيميريختكههميشهبهشميگفتم «درستهكمميآيخونه،وليمنتامحبتهايتوروجمعكنم،براييكماهديگهوقتدارم.» نگاهمميكردوميگفت «توبيشترازاينابهگردنمنحقداري.» يكبارهمگفت «منزودترازجنگتمومميشم. وگرنه،بعدازجنگبهتونشونميدادمتموماينروزهاروچهطور جبران ميكنم.»
حدیث موضوعی
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1